سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 شاگرد آسمونی... - سلام شهدا

شاگرد آسمونی...

شنبه 94 اردیبهشت 19 ساعت 8:58 صبح

یک اسلحه به غنیمت گرفته بود. با همان اسلحه، هفت عراقی را اسیر کرده بود. احساس مالکیت می‌کرد. به او گفتند باید اسلحه را تحویل دهی. می‌گفت: به شرطی اسلحه را می‌دهم که حداقل یک نارنجک به من بدهید. پایش را هم کرده بود در یک کفش که یا این یا آن. دست آخر یک نارنجک به او دادند. یکی گفت: «دلم برای اون عراقی‌های مادر مرده می‌سوزه که گیر تو بیفتند.» بهنام خندید....


نوشته شده توسط : لاهوت

نظرات ديگران [ نظر]