سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 پابرهنگان .... - سلام شهدا

پابرهنگان ....

دوشنبه 86 اسفند 6 ساعت 12:35 عصر

سلام

خاک بر سر این قلم حقیر کنند که هر وقت دست به دامنش مشم تا ناگفته ای را روایت کنم صم بکم آسمان را خیره خیره نگاه میکنه پریشانی این قلم و علیلی این دستهای برهنه ،‏حکایت ذهنهای نسیان گرفته در ‏آخرین دوران رنج ‏است .

گویا دیگر محرابی رنگین نخواهد شد و هیچ دختر سه ساله ای پا برهنه در بین صحرا نخواهد دوید ...

آنها همه افسانه دلتنگی شیعه بوده است و بس . فردا پر است از ماه و خورشید و ستاره و فانوس کسوف هم تنها نفسی است تلخ که چند لحظه ای بیش دوام نمی آورد ...

اما واقعیت چیز دیگری است : فردا همه ناسوتیان فروخته می شوند و لاهوتیان هم اگر قابل باشند کنجی پر از هوس گریه بر شانه تقدیرشان خواهد نشست .

محرم می شود ردپایی هزار توی و آنقدر به دور غریبی رخ می زند که تنها همان قافله پریشان یارای دنباله روی آن را خواهد داشت ...

یا فاطمه !

خانه پر است از پیراهنهای کهنه و غبار گرفته . دشت پر است از دخترکان سیلی خورده و شش ماهه های گلو دریده ...

نفسی ،‏عنایتی ....

قصه دختری که هرگز نخندید بار دیگر دارد تکرار می شود . امیر را فرصت برادری نمی دهند . خواهران و باز هم خاتون توست که می شود عمه دخترکان بی پناه ....

آتش هم دیگر رنگی ندارد ؛ چه رسد به بالهای سوخته برادر بی رمقت ....

فاطمه ! دامانت خون آلود است ، اما چاره این همه خاکستر آمده از تفحص چیست ؟ آیا جز این است که میعادشان همان دامان رنگین است ؟

خرابه های جبهه بی قرار و بی تاب پریشانی توست . مسافری را می شناسم که برای شکستن سکوتت هزار سجده نذر کرده است .

فاطمه ، فاطمه ، فاطمه !

اگر بر این همه دردهای بر دل نشسته مرهم نشوی ، به خدا دست به دامان بلال می شویم .

الله اکبــــــــــــــــــــر الله اکبـــــــــــــــــــــــــــــر .

اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان لا اله الا الله ...

ادامه دهد؟ مدینه را به خاطر داری ، نه ؟؟؟!

شنیدن طنین شهادت به پیامبری پدری که خداحافظی کرده است سخت است ، نه ؟!

این بار دیگر نمی گوییم یا شب گریه کن یا روز ....

شهدا در قهقه مستانه عند ربهم یرزقونند ....


نوشته شده توسط : لاهوت

نظرات ديگران [ نظر]