اگه من بودم به ريحانه مي گفتم من هم مثل تو وقتي دنيا اومدم پدرم شهيد شده بود ،با اينكه خيلي وقته از او ن روزها گذشته اما من هر شب به ياد پدر دلتنگم. اما با تمام اين حرفا خوشحالم كه پدر من يكي از اون آدماي بوده كه خدا خيلي دوستش داشته و برده پيش خودش. از خدا مي خوام فرزند خوبي براي پدر سردارم باشم.
روح پدرم شاد كه فرمود به استاد// فرزند مرا هيچ مياموز به جز عشق
سلام
اي ول بابا ريحانه خوب درخواست کردي اما کاش ....
مي بينم كه وبلاگ شما يه مدت مورد تحديد اين آقاي صادق بود حالا چي شده كه اينشون آدرس مي خوان
جسارت اما ميشه آدرس اين رحانه خانم را ما هم بدونيم .
شايد يه وقتي يه كاري ژيش اومد
خون به جگرم كردين...
اين شعر رو وبلاگ...
اين متن...
چي بگم كه جگرم آتيش گرفته و ....يابن الزهرا ...العجل...
به ريحانه مي گفتم: بابات اونجا پيش خدا منتظر تو و من پشت در بهشته! حيفت نمي ياد بابات رو از بهشت دور کني؟!