پيام
+
جاده هاي کردستان آنقدر نا امن بود که وقتي مي خواستي از شهري به شهر ديگر بري، مخصوصا توي تاريکي، بايد گاز ماشين رو مي گرفتي، پشت سرت رو هم نگاه نمي کردي. اما زين الدين که همراهت بود، موقع اذان، بايد مي ايستادي کنار جاده تا نمازش رو بخونه. اصلا راه نداشت. بعد از شهادتش، يکي از بچه ها خوابش رو ديده بود؛ توي مکه داشته زيارت مي کرده. يک عده هم همراهش بوده اند. گفته بود: «تو اينجا چي کار مي کني؟»

لاهوت
94/10/16
لاهوت
جواب داده بود: «به خاطر نمازهاي اول وقتم، اينجا هم فرمانده ام».
*ليلا*
شهيد کاوه است ؟
لاهوت
شهيد زين الدين هستن ايشون
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید