سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 با بچه ی من چکار داری؟؟؟ - سلام شهدا

با بچه ی من چکار داری؟؟؟

پنج شنبه 93 خرداد 8 ساعت 3:38 عصر

من یه وقتی سر چند شماره از مجله سوره نامه تندی به سید نوشتم که یعنی من رفتم و راهی خانه شدم. حالم خیلی خراب بود. حسابی شاکی بودم.
پلک که روی هم گذاشتم
 "بی بی فاطمه" (صلوات الله علیها) را به خواب دیدم و شروع کردم به عرض حال و نالیدن از مجله، که «بی بی» فرمود با بچه‌ من چه کار داری؟
 من باز از دست حوزه و سید نالیدم، باز" بی بی
"فرمود: با بچه من چه کار داری؟
برای بار سوم که این جمله را از زبان مبارک "بی بی" شنیدم، از خواب پریدم.
وحشت سراپای وجودم را فرا گرفته بود و اصلا به خود نبودم تا اینکه نامه ای از سید دریافت کردم.
 سید نوشته بود: «یوسف جان ! دوستت دارم. هر جا می خواهی بروی، برو! هر کاری که می خواهی بکنی، بکن! ولی بدان برای من پارتی بازی شده و اجدادم هوایم را دارند»
 دیگر طاقت نیاوردم و راه افتادم به سمت حوزه و عرض کردم سید پیش از رسیدن نامه ات خبر پارتی ات را داشتم و گفتم آنچه را آن شب در خواب دیده بودم
.
راوی:یوسفعلی میرشکاک

________________

شهدا در قهقه ی مستانه عند ربهم یرزقونند....

بعد نوشت: بیاد سالهای گذشته هر کسی روز نیمه ی شعبان یادش بود ساعت 5 عصر دعای فرج الهی عظم البلاء بخونه به دوستانتونم یاد آوری کنید....

بعدتر نوشت:در این ایام مبارک شعبان ما را از دعای خیرتان فراموش نکنید...

 

 


نوشته شده توسط : لاهوت

نظرات ديگران [ نظر]