سلام

تا حالا وقتی خواستید کار را انجام بدید ولی به خاطرش مجبور شدید معطل بشید چه حسی داشتید . جاتون خالی چند وقت پیش رفته بودم گلزار که هم زیارت امامزاده باشه هم اگه ریاء نباشه تجدید پیمان و......

دلم می خواست طبق روال قبل که می رفتم گلزار اول برم سر خاک فرمانده لشگر ( مهدی زین الدین ) را میگم. چشمتون روز بد نینه دیدم سر خاکش شلوغه هر چی ایستادم نشد نه بابا اون روز باید همه چیز بر خلاف نظر من می شد ، گفتم عیبی نداره میرم سرخاک آقا یوسف که قبرش دقیقاً روبروی قبر شهید زین الدین هست . اسم شهید این نیست این اسم را ما چند نفر براش انتخاب کردیم . خلاصه رفتم بعد از اون هم کلی توی گلزار پلکیدم تا شاید یه وقت کوچیک پیدا کنم که سر خاک زین الدین خالی بشه اما نه بابا از این خبرها نبود . آخرش دلم را زدم به دریا رفتم جلو داشتم با خودم آروم آروم فاتحه می خوندم که یکی از پیرزنهایی که اون جا بود گفت : ننه الهی خیر از جونیت ببینی و.... کلی از این دعاها حوالم کرد که خیلی هاش بمونه که سر آخر این زیارت عاشورا را براش بخونم گفتم باشه اما مادر چرا زیارت عاشورا یه دعای دیگه ؟ گفت :ننه میگن این شهید زین الدین خیلی زیارت عاشورا را دوست داشت می خوام بخونم ازش بخوام توی اون دنیا ما را شفاعت کنه .....

خلاصه کلام اینکه جلوش کم آوردم بد جور زیارت عاشورا را خوندم ، سری رفتم ... تا اینکه چند روز پیش که یکی از عکسهای شهید را توی خونه یکی از بچه دیدم زیرش یکی از خاطرات زندگی شهید نوشته بود (از زبان یک بسیجی) داشتم می رفتم پاسگاه که دیدم زین الدین داره پای برهنه میره گفتم کفشهات کو گفت : حتماً یکی احتیاج داشته برداشته ، هر کاریش کردم که کفشهای من را بگیره قبول نکرد و همین طور پا برهنه رفت تا ستاد. (از پاسگاه تا ستاد چندین کیلومتر راه بود) تازه می فهمم که چرا این پیر زن خیلی دلش می خواست حتماً دعایی را بخونه که زین الدین دوست داشت .

            ****فرازی از وصیت نامه شهید مهدی زین الدین : خدایا جان ناقابل ما را بگیر و در عوض آن اسلام را پیروز کن.****

کاش من هم می تونستم عظمت این شهید پاک را درک کنم . الان تنها حرفی که می تونم بزنم اینه که این اولین شاگرد اول مدرسه عشقه حالا چه عشق الهی چه عشق به رهبر که من مطمئن توی هر دو مورد اول شده .

نوشته شده توسط :

نظرات ديگران [ نظر]