: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: لوگوي دوستان من :
: آرشيو يادداشت ها :
: موسيقي وبلاگ :
: جستجو در وبلاگ :
سلام
اون روز از صلیب سرخ اومده بودن بازدید از اردوگاههای عراق یکی از اردوگاههای انتخابی برای بازدید اردوگاه ما بود...
وقتی وارد شدن صاف رفتن سر وقت شهید ابوترابی ازش پرسیدن از اینجا راضی هستی؟ جواب داد بله
ازش پرسیدن اینجا شکنجه ای در کار هست؟ جواب داد: نه....
اینا که گفت همینطور موندم همین دیروز کتک خورده بود، چرا اینا گفت نمی دونم منتظر شدم وقتی همه بازرسین صلیب سرخ رفتن همه ما رفتیم پیشش و بین ما یکی از فرماندهای عراقی هم اومد با تعجب پرسیدیم که چرا اینا را گفتید؟ چرا راستش را نگفتید؟
گفت دلیلش اینه که ما نباید بذاریم غیر مسلمونی از کار مسلمون خبردار بشه و از همه مهمتر نباید بذاریم غیر مسلمون روی مسلمون احاطه پیدا بکنه اینا که گفت فرمانده عراقی تعجب کرد می دیم چند روزی هست که پاپیشه به روی خودم نیاوردم اما چند روز بعد دیدم ابوترابی خوشحال داره میاد ازش سوال کردم خبریه گفت: قرار تو اردوگاههای متفاوت سخنرانی کنه.
با تعجب پرسیدم چطوری گفت: اونروز اون فرمانده از رفتار من تعجب کرد و کمی با هم حرف زدیم قرار شد من برای ایرانی ها حرف بزنم اولش ترسید بعد گفتم تو حالت کتک و شکنجه این فرصتا بهم بدن و بگن که من کفر میگم و منا بزنن در عوض من همه حرفاما به هم وطنام بزنم .
یک ماه بعد غوغایی تو اردوگاهها شد کسایی که تضعیف روحیه شده بودن روحیه گرفتن و با ایمان راسختری ادامه می دادن...
شهدا در قهقه مستانه عند ربهم یرزقونند...
_____________
بعد نوشت: پیشاپیش عید سعید فطر را تبریک میگم .... خوش این آمد و صد حیف که آن (رمضان) رفت...
بعد تر نوشت: توی این یک سحر باقی مونده ما را هم دعا کنید....
نوشته شده توسط : لاهوت