سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 لاهوت - سلام شهدا

کی با حسین کار داشت؟

جمعه 91 مهر 14 ساعت 11:37 صبح

یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: « منم!»
ترق!
ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:« یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد:« حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین. یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد:« کی با حسین کار داشت؟» جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت:« من!»
ترق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!
_____________
شهدا در قهقه مستانه عند ربهم یرزقونند...
بعد نوشت: الهی چشم هرکی را که نمی خواد اسلام را ببینه کور کن.
بعدتر نوشت: هنوز ملت ما بی غیرت نشدن که فتنه گرها به اسم اونها کار کنن اینم
بیانه ی دفاع کسبه و بازاریهای تهران در دفاع از دولت


نوشته شده توسط : لاهوت

نظرات ديگران [ نظر]


مریم تیربارچی

پنج شنبه 91 شهریور 23 ساعت 2:58 عصر

سلام

توی منطقه بکر شمال غرب یه سرباز و چندتا درجه دار توی پاسگاه مشغول انجام وظیفه بودند که چند نفر از گروهک پژاک به فرماندهی خانمی به نام مریم که مشهور به مریم تیربارچی بود به این پاسگاه حمله می کنن و پاسگاه را محاصره می کنن سرباز وظیفه ی طفلک از ترس فرار می کنه توی دستشویی مخفی میشه و باقی اعضا اسیر میشن.

این سرباز که از ترس اینکه الآنه که شهید بشه در حین فرار  دستش میره روی ماشه کلاشی که دستش بود. از شانس روی رگبار بوده چندتا از این گلوله ها به مغز سر مریم تیر بارچی میخوره و به درک واصل میشه بقیه هم که فکر می کردند بهشون کمین زدند پا به فرار میذاردن به لطف الهی بچه های پاسگاه همه نجات پیدا می کنن و این سرباز هم که تازه سربازی را شروع کرده بود کارت پایان خدمتش را میگره و میره خونه .

ومکروا مکرالله والله خیرالماکرین ....

چقدر خدا قدرتش را زیبا به رخ میکشه و اینکه می خواد بگه اگه من نخوام کاری انجام نمیشه و هرکسی مکری بکنه من مکرش را به خودش برمیگردونم و بهترین مکر کننده ها من خدام ...

از خاطرات پاسدار بزرگوار آقای حسن علیشاهی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شهدا در قهقه مستانه عندربهم یرزقونند....

بعدنوشت: این بی حرمتی به پیامبر صلوات الله علیه و آله و سلم هم بی جواب نمی ماند.....  


نوشته شده توسط : لاهوت

نظرات ديگران [ نظر]


لبخندهای جبهه....

سه شنبه 91 شهریور 14 ساعت 4:35 عصر

سلام
شب جمعه بود
بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل
چراغارو خاموش کردند
مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی
زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت
یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما
عطر بزن ...ثواب داره
- اخه الان وقتشه؟
بزن اخوی ..بو بد میدی ..امام زمان نمیاد تو مجلسمونا...بزن به صورتت کلی هم ثواب داره...
بعد دعا که چراغا رو روشن کردند...
صورت همه سیاه بود تو عطر جوهر ریخته بود..

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شهدا در قهقه مستانه عند ربهم یرزقونند...


نوشته شده توسط : لاهوت

نظرات ديگران [ نظر]


خجالت نمی کشید؟؟؟

دوشنبه 91 مرداد 16 ساعت 9:37 صبح

سلام
همهمه برخی از فرماندهان در قرارگاه بلند بود که «عملیات متوقف بشه.»
حسن یک دفعه قرمز شد و با عصبانیت داد زد «خجالت نمی کشید؟»
بیست روزه که به مردم قول دادیم خرمشهر آزاد می شه.
«ما تا آزادی خرمشهر این جاییم.»
پس فردا خرمشهر آزاد شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شهدا در قهقه مستانه عند ربهم یرزقونند...
بعد نوشت: در لیالی قدر ما را به رسم رفاقت دعا کنید...


نوشته شده توسط : لاهوت

نظرات ديگران [ نظر]


باقری کاردرست

چهارشنبه 91 مرداد 11 ساعت 9:59 صبح

سلام
اوایل جنگ، اخبار درستی از وقایع در تهران منتشر نمی‎شد؛ یکی می‎گفت اهواز سقوط کرده، دیگری می‎گفت هویزه را گرفتند و... حسن باقری اول مهر 1359 وارد جبهه شد و یک هفته بعد گزارش روزانه جنگ را درست کرد. یعنی هر روز این گزارش ها را با ریز اتفاقات تهیه می‎کرد و برای 30 نفر از مقام‌‎های بلندپایه کشور می‎فرستاد. الان که جنگ تمام شده هر محققی بخواهد درباره جنگ کار کند، با مشکل اسناد مواجه می‎شود. اما دست نوشته‎‎ های شهید حسن باقری، در این زمینه گوهر است چون بیشتر اسنادی که ما درباره جنگ داریم، گفته ها و ادعا‎های شفاهی افراد است. با این گزارش ها می‎فهمیم هر روز در جنگ چه اتفاقی افتاده. مثلا در جبهه خرمشهر عراق چقدر تانک و چند نفر نیرو آورده بود و این ها چه شدند و... گزارش های شهید باقری تا این اندازه دقیق و ریز است. حاصل این دست نوشته ها، پنج جلد گزارش روزانه جنگ است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شهدا در قهقه مستانه عند ربهم یرزقونند.....
بعد نوشت: پیشاپیش میلاد نو گل مصطفی حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام را تبریک میگم و از دو نور عالم هستی طلب عیدی برای همه دارم (ظهور بهترین عالم هستی و اینکه خدایا ما را پشت سر امامون قرار بده نه روبروش) الهی آمین............
بعدترنوشت: در لحظات ملکوتی اذان مغرب ما را هم دعا کنید ....


نوشته شده توسط : لاهوت

نظرات ديگران [ نظر]


سخنرانی در دبیرستان

یکشنبه 91 مرداد 1 ساعت 2:35 عصر

سلام
دبیرستانی بودیم. بعد از عملیات والفجر 8که اولین تجربه عملیاتی من بود. یکی از دوستان اصرار کرد که در دبیرستان از جنگ و شهدا صحبت کنیم. من اختلاف سنی چندانی با بچه ها نداشتم.
روز موعود قرار شد جلوی هزار تا دانش آموز صحبت کنم. کار سختی بود. پاهام داشت می لرزید برای اینکه لرزش پاهام معلوم نشه، از مسئول امور تربیتی مدرسه خواستم که میزی را جلوی من بگذارن.
خلاصه شروع کردم. خطبه جهاد امیرالمومنین علیه السلام را انتخاب کرده بودم بعد هم وصل کردم به شهدا و جبهه خلاصه سخنرانی خوبی از آب درآمد آخر ماجرا برای اینکه تواضعی هم نشان بدم خواستم بگم که بچه ها این حرفهای من نیست . حرف حضرت امیر علیه السلام است . هول شدم و گفتم بچه ها این حرفا حرفای من نبود. اینا حرفای حضرت امیر علیه السلام بود .
من از طرف حضرت علی علیه السلام اومدم اینارو بگم .

تازه بعد از سخنرانی فهمیدم چی گفتم. بچه ها می گفتند ما نمی دونستیم حضرت علی علیه السلام تو قزوین هم نماینده داره.
____________
شهدا در قهقه مستانه عند ربهم یرزقونند....


نوشته شده توسط : لاهوت

نظرات ديگران [ نظر]


خستگی ناپذیر

پنج شنبه 91 تیر 29 ساعت 4:3 عصر

سلام
یکبار من و مجید پازوکی و دو سه تا دیگر از بچه ها داشتیم به منطقه می رفتیم؛ از جایی رد شدیم که زمین زیر پایمان پوک بود و صدا می داد. پا را که برزمین کوبیدیم، احساس کردیم این خاک دست خورده است. مجید با بیل دستی شروع کرد به کار کردن. خیلی کار کرد. با وجودی که جانباز بود و از لحاظ جسمی توان چندانی نداشت، آنقدر زمین را کند تا شش شهید پیدا کردیم.

ــــــــــــــ

شهدا در قهقه مستانه عندربهم یرزقونند...

طلوع ماه میهمانی خدا پیشاپیش مبارک حقیر را هم سر سفره های افطار و سحر دعا کنید...


نوشته شده توسط : لاهوت

نظرات ديگران [ نظر]


این الرجبیون؟؟؟

چهارشنبه 91 خرداد 3 ساعت 3:11 عصر

 سلام
ماه مبارک رجب است. ما که بچه بودیم، در منزل خود ما (من از هفت و هشت سالگى کاملا یادم هست) اصلا اینکه ماه رجب دارد مى‏آید مشخص بود؛ مى‏گفتند یک هفته به ماه رجب مانده، پنج روز مانده، سه روز مانده، امشب احتمالا اول ماه رجب است، برویم براى استهلال؛ مى‏رفتند براى استهلال، ماه را ببینند، شب اول ماه رجب است، اعمال ماه رجب را بجا بیاورند. در مسجد که جمع مى‏شدند، همه صحبت آمدن ماه رجب بود. ماه مبارک رجب و ماه مبارک شعبان پیش‏درآمدهاى ماه مبارک رمضان هستند. من از بچگى همیشه این را مى‏دیدم، مرحوم ابوى ما و مرحومه والده ما غیر از اول و آخر ماه رجب و غیر از ایام‏البیض (یعنى سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم این ماه که اعمال بالخصوصى دارد و عمل معروفش به نام عمل «امّ داود» را ما آن زمان بچه بودیم بجا آورده بودیم، بعد بزرگ شدیم فراموش کردیم؛ به تبع آن جوّى که آن وقت وجود داشت، یعنى آب جارى ‏اى که در آن وقت بود، ولى وقتى که آبى رفت و مخفى شد، دیگر کیست که از نو آن را جارى کند) ایندو غیر از روز اول و روز آخر و سه روز وسط، حداقل پنجشنبه و جمعه‏ها روزه بودند و بلکه مرحوم ابوى ما در بعضى از سالها دو ماه رجب و شعبان را پیوسته روزه مى‏گرفتند و به ماه مبارک رمضان متصل مى‏کردند، یعنى این سه ماه را یکسره روزه مى‏گرفتند. اصلا این ماه، ماه استغفار و توبه و عبادت است. حتى وارد شده است که اگر کسى نتواند روزه این ماه را بگیرد ذکرى وارد شده است که روزى صد بار این ذکر را بگوید به عنوان جبران روزه‏اى که نتوانسته است بگیرد.

از خاطرات استاد شهید مرتضی مطهری
______________________

شهدا در قهقه مستانه عند ربهم یرزقونند... 

بعد نوشت: میلاد امام باقر علیه السلام مبارک ....

بعدتر نوشت: شب لیله الرغائب قبل از همه امام عصر علیه السلام، ما را فراموش نکنید ....

بعدبعدتر نوشت: سالروز آزادی خرمشهر هم مبارک باشه خلاصه اسعدالله ایامکم ....


نوشته شده توسط : لاهوت

نظرات ديگران [ نظر]


اگه مردی خودت برو!

جمعه 91 اردیبهشت 15 ساعت 11:1 صبح

سلام

از دست کریمی، زیر لب غرولند می‌کردم که «اگر مردی خودت برو. فقط بلده دستور بده.»گفته بود باید موتورها را از روی پل شناور ببرم آن طرف. فکر نمی‌کرد من با این سن و سالم،‌ چه‌طور این‌ها را از پل رد کنم؛‌ آن هم پل شناور. وقتی روی موتور می‌نشستم، پام به زور به زمین می‌رسید. چه جوری خودم را نگه می‌داشتم؟
- چی شده پسرم؟ بیا ببینم چی می‌گی؟
کلاه اورکتش روی صورتش سایه انداخته بود. نفهمیدم کیه. کفری بودم،‌ رد شدم و جوری که بشنود گفتم «نمردیم و توی این بر و بیابون بابا هم پیدا کردیم.»
باز گفت «وایسا جوون. بیا ببینم چی شده.»
چشمت روز بد نبیند. فرمان‌دهمان بود؛ همت. گفتم «شما از چیزی ناراحت نباشید من از چیزی دل‌خور نیستم. ترا به خدا ببخشید.» دستم را گرفت و مرا کنارش نشاند. من هم براش گفتم چی شده.
کریمی چشم‌غره‌ای به من رفت و به دستور حاجی سوار موتور شد و زد به پل،‌ که از آن‌طرف ماشینی آمد و کریمی تعادلش به هم خورد و افتاد توی آب. حالا مگر خنده‌ی حاجی بند می‌آمد؟ من هم که جولان پیدا کرده بودم،‌ حالا نخند و کی بخند. یک چیزی می‌دانستم که زیر بار نمی‌رفتم. کریمی ایستاده بود جلوی ما و آب از هفت ستونش می‌ریخت. حاجی گفت «زورت به بچه رسیده بود؟»
- نه به خدا،‌ می‌خواستم ترسش بریزه.
- حالا برو لباست رو عوض کن تا سرما نخوردی. خیلی کارت داریم.
از جیبش کاغذی درآورد و داد به دستم و گفت «بیا این زیارت عاشورا رو بخون،‌ با هم حال کنیم.» چشمم خیلی ضعیف بود، عینکم همراهم نبود و نمی‌توانستم این‌جوری بخوانم. حس و حالش هم نبود. گفتم «حاجی بیا خودت بخون و گریه کن. من هزار تا کار دارم.»
وقتی بلند شدم بروم، حال عجیبی داشت. زیارت را می‌خواند و اشک می‌ریخت.

___________________

شهدا در قهقه مستانه عند ربهو یرزقونند ....


نوشته شده توسط : لاهوت

نظرات ديگران [ نظر]


قانون خدا

چهارشنبه 91 فروردین 16 ساعت 3:51 عصر

 سلام
  یادمان باشد کاری نکنیم که به قانون خدا بربخورد
 کفتم قانون خدا شما .... 
  بازش می کنم
 قانون خدا همون قانونییه که خدا به وسیله پیامبر مهربونش توی کتاب قرآنش که همون کتاب قانون خداست آورده
 توی این کتاب قانون نوشته شده ای زن و مرد مسلمان مواظب حریم ها باشید ...
 ای زنان مسلمان حیا را رعایت کنید و ای مردان مسلمان از چشم های خود محافظت نمایید...
 ای زن و مرد مسلمان با نامحرم به سخن درنیایید مگر به قدر ضرورت...
 الگوهایمان را نگاه کن کجا مولای متقیان امیر دلها امام علی علیه السلام با نامحرمان ارتباط داشتند ...
 کجای این قانون نوشته شده که حضرت زهرا و حضرت زینب سلام الله علیها با نامحرم سخن گفتن یک جای تاریخ این دو سخنرانی داشتند  و آن زمانی بود که دستان ولایت بسته شده بود و سر ولایت بالای نی بود ...
 آیا سر ولایتما بالای نی است یا دستانش بسته که .... ؟؟؟
 یا کجا حریم های دیگران را می شکستند؟؟؟
 یا اینکه حیا را فراموش کردند و آن را زیر پا له کردند؟؟؟
 در جای دیگر از این کتاب قانون آمده است که با نیت های خیر قدم بردارید، اما جایی از این کتاب ارجمند سراغ ندارم که آمده باشد از هر وسیله ای برای نیتتان استفاده کنید...
______________

شهدا در قهقه مستانه عند ربهم یرزقونند...
بعد نوشت : فاطمیه فصل بیعت با علی    جرم زهرا گفتن یک یا علی   
رسیدن ایام فاطمیه را تسلیت عرض می کنم . 


نوشته شده توسط : لاهوت

نظرات ديگران [ نظر]


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >